اومده بودم به وب سر بزنم بعد از مدت ها، که خبر بدی شنیدم. به مدت چند ساعت نمی دونستم چی بگم. نمی دونستم چه حسی دارم. خیلی خیلییی شوکه کننده بود. احساس می کنم دارم یکی از دوست های قدیمیم رو که سال هاست می شناسم از دست می دم. با خوبی ها و بدی هاش دوستش داشتم. خیلی زیاد. ولی دوستیمون پایان خوشی نداشت.

هیچوقت یادم نمی ره، اون روزهایی رو که توی نهال بودیم و من خیلی اتفاقی با میهن بلاگ آشنا شدم. چقدر ذوق داشتم برای اینکه زودتر یه وبلاگ بزنم. اون اوایل اسمم رو السا اسپارکل انتخاب کرده بودم. :") چقدر دوستش داشتم! چقدر توی حال و هوای پونی بودیم! یادمه که اولین کامنتم رو پرنسس لونا داد. حتی نمی دونم اسم واقعیش چی بود، و حتی آدرس وبلاگش رو هم فراموش کردم. یکم بعدتر، وبلاگ السا اسپارکل هک شد XD یعنیا، افسرده شده بودم به معنای واقعی! تمام خانواده من رو مسخره کردن اون شب. چون بغضم هر لحظه می خواست بترکه ولی جلوی خودم رو گرفته بودم... بعد از اون، بنا بر دلایلی که از گفتنشان معذوریم، بنده اسمم را به مینامی الی تغییر داده و تاکنون این اسم را حفظ کرده ام! D:

اولین کامنت من به عنوان مینامی الی، شخص شخیص ددی بود! (ملقب به سارا D:) بقیه جریانات رو هم خودتون می دونید دیگه. البته یه سری جریانات هم هست که شما اطلاع ندارید، که مسائل شخصی خود بنده ست و... P:

فکر نکنم جای دیگه ای برام مثل میهن بلاگ بشه. امید داشتم که برگردیم. ولی با اون پست، آب پاکی رو ریختن روی دستمون. یه جورایی ته دلم یه غمی هست و دیگه نمی خوام راجع بهش صحبت کنم.

دلم نمی خواد خداحافظی کنم ازت، دوست قدیمی... دلم برات تنگ می شه.

دوستت مینامی الی (السا اسپارکل) 8 ساله

آذر 99.

 

پ.ن: به خاطر اینکه فراموشش نکنم، از هرچی تونستم اسکرین گرفتم. و در حین اسکرین گرفتن از تمام اینا بغضم مثل وقتی که هک شده بودم، هرلحظه در حال ترکیدن بود... تف تو این زندگی. (برای بزرگ شدن عکس ها، روشون کلیک کنید.)

پ.ن2: از آخرین قالبی که رو وبم بود تا اولیش در گذر زمان..